وارث فدک



جنگ علی (علیه السلام) با جنیان شعله به دست
از جمله معجزات آن حضرت، داستانی است که اخبار بسیاری از آن رسیده که حتی علمای اهل سنت نیز آن را در کتاب های خود آورده اند.
ابن عباس روایت کرده که وقتی حضرت محمد (صلی الله علیه واله) برای جنگ با قبیله ی بنی المصطلق بیرون رفت و قدری از راه را پیمود، وقتی شب  فرا رسید، در جایی که نزدیک دره ای پر فراز و نشیب بود، فرود آمدند. چونزمانی که آخر شب شد، جبرئیل بر آن حضرت نازل گشته و خبر داد که گروهی از کفار جنیان در این بیابان کمین کرده و اندیشه ی بدی نسبت به آن حضرت و یارانش دارند.devil
پس رسول خدا (صلی الله عللیه و اله) امیرالمؤمنین (علیه السلام) را فراخواند و فرمود: به این دره برو و گروهی از جنیان که از دشمنان خدا هستند سر راه تو ظاهر می شوند و قصد آزار به ما را دارند، پس بوسیله آن نیرویی که خداوند به تو عطا کرده است و به کمک نام های ویژه ی خداوند که فقط تو آن نام ها را می دانی آنان را دور نما.

پیامبر 100نفر از مؤمنین را به همراه علی (علیه السلام) فرستاد و به آنان فرمود: همراه علی باشید و دستورات او را پیروی کنید، سپس امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به سوی آن دره رهسپار شد. همین که به کنار آن دره رسید به آن 100نفری که همراهش بودند دستور داد همان جا بایستند و هیچ کاری نکنند تا وقتی که دستور بدهد. سپس قدم برداشت و پیش روی آن گروه حرکت کرد.
لحظه ای در کناری ایستاد و از شرّ دشمنان جن به خدا پناه برد. نام خدای عزوجل را بر زبان جاری کرد و به گروه صد نفری اشاره فرمود که نزدیک او روند، آنان نزدیک شدند. فاصله میان او و ایشان به اندازه پرتاب یک تیر بود، زمانی که به سمت پایین دره حرکت کردند باد تندی شروع به وزیدن کرد، تا حدی که نزدیک بود به واسطه ی تندی وزش باد، آن گروه به زمین بخورند. پاهای آنان از ترس اجنه و آنچه می دیدند به لرزه افتاده بود.
پس امیرالمؤمنین (علیه السلام) فریاد زد: من علی بن ابیطالب فرزند عبدالمطلب و جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و اله) و پسر عموی او هستم، پابرجا باشید! در آن هنگام اشخاصی را به شکل و قیافه مردمان هند و سودان می دیدند که شعله هایی از آتش در دست های خود دارند و در گوشه و کنار آن دره پنهان شده اند، پس امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به تنهایی به میان دره رفت و در همان حال قرآن تلاوت می کرد و شمشیر خود را به راست و چپ حرکت می داد و آن افراد شعله به دست با حرکت شمشیر حضرت علی ہه هلاکت می رسیدند و مانند دود سیاهی از بین می رفتند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) پس از پیروزی بر آنان تکبیر گفته و از همانجا که پایین رفته بود بالا آمد و در کنار آن صد نفر ایستاد.
به خاطر هلاکت آن جنیان هوا پر از دود شده بود، پس از چند لحظه هوا صاف گردید و آن گروه از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و اله) که همراهش رفته بودند، عرض کردند: یا اباالحسن! چه دیدی؟ ما که نزدیک بود از ترس هلاک شویم و ترس ما برای تو بیش از ترسی بود که برای خود داشتیم؟

حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: همین که اجنه در پیش روی من ظاهر شدند اسماء خاص الهی را با صدای بلند در میان ایشان خواندم، در آن هنگام دیدم از ترس خود را کوچک کردند و در صدد فرار و گریز برآمدند. زمانی که در میان آنان بودم کمترین ترسی نداشتم و اگر به همان شکلی که در آغاز بودند می ماندند تا آخرین نفرشان را از پای درمی آوردم و همانا خداوند نقشه ی شوم آن ها را خنثی کرد و مسلمانان را از شرّ آنان در امان نگه داشت و باقی مانده ی جن ها قبل از ما خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و اله) رفتند، توبه نموده و مسلمان شدند.


صدا آری صدا جان جهان را زیرو رو می کرد

پیمبر در همه عمر آن صدا را جستجو می کرد

نفس های خودش بود آن صدای با طمأنینه

صدایی که شب معراج با او گفتگو می کرد

نمی دانم چرا اما پیمبر بعد معراجش

عبای مرتضی را بیشتر از پیش بو می کرد

خدا آن شب سخن می گفت با صوت یداللهی

خدا پیش محمد(ص) دست خود را داشت رو می کرد

خدا مشغول خلقت بود دنیا را همان موقع

علی در مسجد حنانه کفشش را رفو می کرد

نفهمیدیم مولا را. نفهمیدیم بعد از جنگ

علی شمشیر را با اشک هایش شست و شو می کرد

اگر او یازده تن را به جای خود نمی آورد

چگونه با نبود او زمین یک عمر خو می کرد

یاعلی مدد


جنگ علی (علیه السلام) با اجنه
از معجزات آن حضرت، داستانی است که اخبار بسیاری از آن رسیده که حتی علمای سن نیز آن را در کتاب های خود آورده اند.
ابن عباس روایت کرده که وقتی حضرت محمد (صلی الله علیه واله) برای جنگ با قبیله ی بنی المصطلق بیرون رفت و قدری از راه را پیمود، وقتی شب  فرا رسید، در جایی که نزدیک دره ای پر فراز و نشیب بود، فرود آمدند. چونزمانی که آخر شب شد، جبرئیل بر آن حضرت نازل گشته و خبر داد که گروهی از کفار جنیان در این بیابان کمین کرده و اندیشه ی بدی نسبت به آن حضرت و یارانش دارند.devil
پس رسول خدا (صلی الله عللیه و اله) امیرالمؤمنین (علیه السلام) را فراخواند و فرمود: به این دره برو و گروهی از جنیان که از دشمنان خدا هستند سر راه تو ظاهر می شوند و قصد آزار به ما را دارند، پس بوسیله آن نیرویی که خداوند به تو عطا کرده است و به کمک نام های ویژه ی خداوند که فقط تو آن نام ها را می دانی آنان را دور نما.
.پیامبر 100نفر از مؤمنین را به همراه علی (علیه السلام) فرستاد و به آنان فرمود: همراه علی باشید و دستورات او را پیروی کنید، سپس امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به سوی آن دره رهسپار شد.

همین که به کنار آن دره رسید به آن 100نفری که همراهش بودند دستور داد همان جا بایستند و هیچ کاری نکنند تا وقتی که دستور بدهد. سپس قدم برداشت و پیش روی آن گروه حرکت کرد.
لحظه ای در کناری ایستاد و از شرّ دشمنان جن به خدا پناه برد. نام خدای عزوجل را بر زبان جاری کرد و به گروه صد نفری اشاره فرمود که نزدیک او روند، آنان نزدیک شدند. فاصله میان او و ایشان به اندازه پرتاب یک تیر بود، زمانی که به سمت پایین دره حرکت کردند باد تندی شروع به وزیدن کرد، تا حدی که نزدیک بود به واسطه ی تندی وزش باد، آن گروه به زمین بخورند. پاهای آنان از ترس اجنه و آنچه می دیدند به لرزه افتاده بود.


پس امیرالمؤمنین (علیه السلام) فریاد زد: من علی بن ابیطالب فرزند عبدالمطلب و جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و اله) و پسر عموی او هستم، پابرجا باشید! در آن هنگام اشخاصی را به شکل و قیافه مردمان هند و سودان می دیدند که شعله هایی از آتش در دست های خود دارند و در گوشه و کنار آن دره پنهان شده اند، پس امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به تنهایی به میان دره رفت و در همان حال قرآن تلاوت می کرد و شمشیر خود را به راست و چپ حرکت می داد و آن افراد شعله به دست با حرکت شمشیر حضرت علی ہه هلاکت می رسیدند و مانند دود سیاهی از بین می رفتند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) پس از پیروزی بر آنان تکبیر گفته و از همانجا که پایین رفته بود بالا آمد و در کنار آن صد نفر ایستاد.
به خاطر هلاکت آن جنیان هوا پر از دود شده بود، پس از چند لحظه هوا صاف گردید و آن گروه از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و اله) که همراهش رفته بودند، عرض کردند: یا اباالحسن! چه دیدی؟ ما که نزدیک بود از ترس هلاک شویم و ترس ما برای تو بیش از ترسی بود که برای خود داشتیم؟

حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: همین که اجنه در پیش روی من ظاهر شدند اسماء خاص الهی را با صدای بلند در میان ایشان خواندم، در آن هنگام دیدم از ترس خود را کوچک کردند و در صدد فرار و گریز برآمدند. زمانی که در میان آنان بودم کمترین ترسی نداشتم و اگر به همان شکلی که در آغاز بودند می ماندند تا آخرین نفرشان را از پای درمی آوردم و همانا خداوند نقشه ی شوم آن ها را خنثی کرد و مسلمانان را از شرّ آنان در امان نگه داشت و باقی مانده ی جن ها قبل از ما خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و اله) رفتندو مسلمان شدند.


heartبه نام خداheart

همه وقتی بچه بودیم               حتی راه نرفته بودیم

ایستادن بلد شدیم چون              یا علی رو گفته بودیم

حیدر مولا مدد حیدر مولا مدد حیدر مولا مدد حیدر مولا

     همیشه تو خونه ی ما                  هرکی می خواد پاشه از جاش

یاعلی مدد رو می گفت              تا که آسون بشه کاراش

 حیدر مولا مدد حیدر مولا مدد حیدر مولا مدد حیدر مولا

   خدایا سپاس گذاریم              آقایی چون علی داریم

ما همه شیعه ی اوییم            در دو عالم غم نداریم

حیدر مولا مدد حیدر مولا مدد حیدر مولا مدد حیدر مولا

 

کانال ما در ایتا

دخترونه

 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها